در واقع هیاهوی حقوق بشر غربی و معیار های دوگانه در عمل به آن که اوج آن پس از تدوین اعلامیه حقوق بشر در سی ماده در فرانسه و تصویب آن در سازمان ملل متحد در دسامبر سال 1948 بوده سابقه دیرینه ای در تاریخ بشر دارد که به دوران پس از جنگ های صلیبی و موضع گیری های مغرضانه مسیحیت غربی علیه اسلام در مورد بردگی ، حقوق زن و امثال اینها در اسلام بر می گردد. کشور ایران عملاً در دوران حکومت صفوی که برده داری در آن دوران معمول بود و استعمار پرتقال و پس از آن هم استعمار انگلیس این مناطق را زیر پوشش داشت با این هیاهو مواجه شد. بحث در این مورد و ریشه های تاریخی و اهداف شوم استعمار بسیار گسترده است که مجال دیگری را می طلبد. لذا این موضوع را رها کرده به اصل بحث فوق الذکر می پردازیم.
ابتدا متن آیه شریفه و ترجمه آن: الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَيْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتي‏ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبيلاً إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كَبيراً. سوره نساء: آیه (34).
مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانى است به واسطه آن برترى كه خدا براى بعضى بر بعضى مقرر داشته و هم به واسطه آنكه مردان از مال خود نفقه دهند، پس زنان شايسته مطيع شوهران و در غيبت آنان حافظ (حقوق آنها) باشند از آن رو كه خدا هم (حقوق زنان را) حفظ فرموده است. و زنانى كه از نافرمانى آنان (در حقوق همسرى) بيمناكيد بايد نخست آنان را موعظه كنيد و (اگر مطيع نشدند) از خوابگاه آنان دورى گزينيد و (اگر باز مطيع نشدند) آنان را به زدن تنبيه كنيد، چنانچه اطاعت كردند ديگر راهى بر آنها مجوييد، كه همانا خدا بزرگوار و عظيم الشأن است.
معنای «ضرب»
همانگونه که در ترجمه فوق، که از مرحوم الهی قمشه ای است، ملاحظه می شود «ضرب» به معنی زدن و تنبیه بدنی گرفته شده است. سایر مترجمان قرآن به زبانهای مختلف، تا جائی که بررسی شد، همه «ضرب» را به همین معنی گرفته اند. مفسران قرآن هم از قدما و متأخرین نیز همین معنی را به کار برده اند که به زودی برخی از آنها را نقل قول خواهیم کرد.
اما دلیل این که این معنی را برگزیده اند این است که معنای اصلی و روشن ضرب در لغتنامه ها زدن و تنبیه بدنی است. در صورتی دیگر معانی هیچکدام سازگار با سیاق آیه نیست و نیاز به قرینه یا حرف اضافه دارد.
اگر به متون لغت عربی لغت شناسان عرب قدیم و جدید مراجعه کنیم می بینیم که این ماده دارای معانی متعددی است که هر کدام را با مثالی بیان کرده اند. همه این معانی را مؤلف لغتنامه معروف المنجد در 14 معنی ذکر کرده است. در لغتنامه ها از هر زبانی به زبان دیگر معمول این است که معانی مختلف لغت را به ترتیب شهرت استعمال به دنبال یگدیگر می آورند. در المنجد هم همین شیوه بکار رفته است. در همین ماده «ضرب» ابتدا معنی زدن را آورده و در پایان که چهاردهمین معنی است سفید و غلیظ شدن را آورده و چنین نوشته است: " استضرب العسل : ابیض و غلظ . الضَرب و الضَرَب : العسل الابیض الغلیظ".
معنی ردیف پنجم از معانی «ضرب» در المنجد «إضراب» (به معنی اعراض) است که برخی از محققان خواسته اند ازهمین معنی برای آیه مذکور استفاده کنند. در این مورد در المنجد چنین آمده است: "أضرب عنه : أعرض. و منه "أضرب العامل عن العمل" ای أعرض و انقطع عنه قصداً لغایة". تصور شده است که این معنی برای آیه مناسب تر است و مراد از مرحله سوم برخورد با زنان متخلف اعراض و بی اعتنائی است.
یکی از محققین در این مورد نوشته است چنانچه نصیحت و اندرز شوهر سودی نداشت مرد در واکنشی خفیف فقط بستر را ترک می کند و در مرحله بعدی مرد واکنش شدیدتری نشان می دهد و آن این که رابطه عاطفی خود را با همسر خویش در محیط خانه قطع می کند و راه اعراض و بی اعتنائی را در پیش می گیرد و حالتی از خود بروز می دهد که گوئی زن را از کانون خانواده طرد کرده است. (تلخیص از نگارنده).
وی در معنی کلمه «ضرب» می گوید یک برداشت تکیه بر معنای ظاهر کلمه یعنی زدن و اصرار بر تمسک به همین معنی است، در حالی که برداشت دیگری نیز وجود دارد که متناسب با دقت در ابعاد موضوع است و نگرشی دیگر به معنای کلمه است و آن عبارت است از اعراض و بی اعتنائی که مرد در برابر « نشوز» زن حالتی ناشی از نارضایتی به خود می گیرد. (نقل به معنی)
حق این است که «ضرب» در آیه شریفه اصلاً به معنی «اعراض» نمی تواند باشد. زیرا «ضرب» به این معنی همواره با واژه «عن» بکار می رود چنانچه در نقل قول از المنجد گذشت که گفته است " أضرب عنه : أعرض". حتی در مثال بعدی که بمعنی اعتصاب و دست از کار کشیدن است واژه «عن» را آورده است.
ممکن است در تأیید این اشکال گفته شود که «ضرب» اگر بمعنی «اضراب» و اعراض بود باید بصورت باب افعال و ثلاثی مزید بکار می رفت در حالیکه در آیه شریفه از باب ثلاثی مجرد استفاده شده است. بنابراین باید بجای «فاضربوهن» با حذف همزه، کلمه « فأضربوهن» با ذکر همزه مفتوحه بکار می رفت و چون چنین نیست همان ضرب ثلاثی مجرد به معنی زدن خواهد بود.
اما این سخن صحیح نیست زیرا «ضرب» به معنی اعراض گاهی بصورت ثلاثی مجرد هم بکار می رود گرچه اغلب به این معنی با صیغه ثلاثی مزید است. صاحب کتاب مجمع البحرین که لغوی بسیار دقیقی است ذیل همین ماده می گوید : " یقال ضربت عنه و أضربت عنه بمعنی" یعنی هردو صیغه ثلاثی مجرد و مزید بمعنی اعراض است. سپس او در مورد ارتباط بین زدن و اعراض می گوید : " و اصله ان الراکب اذا اراد ان یصرف دابته ضربها، فوضع الضرب موضع الصرف".
بنا بر این اشکال اصلی در مورد ضرب به معنی اعراض همان لزوم کلمه «عن» است که در آیه شریفه بدون آن آمده و لذا راهی به جز این که به معنی زدن باشد نخواهد بود.
شاهد مطلب اینکه در قرآن کریم یک مورد کلمه ضرب به معنی اعراض بکار رفته که در آن از واژه «عن» استفاده شده است. و آیه این است : أَفَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحاً أَنْ كُنْتُمْ قَوْماً مُسْرِفينَ. سوره زخرف: آیه (5). آيا بدان سبب كه مردمى اسرافكار هستيد، از شما اعراض كنيم و قرآن را از شما دريغ داريم؟
بنا بر این هرگونه تلاش برای تغییر معنی ضرب در آیه شریفه از همان معنای معروف «زدن» به دیگر معانی بی فائده خواهد بود. لذا است که همه مفسران و مترجمان قرآن کریم همانگونه که اشاره شده ضرب را به همین معنی گرفته اند و حتی می توان در مورد مفسران ادعای اجماع بر این معنی کرد.
نظر مفسران
در اینجا بی تناسب نخواهد بود که نظر برخی از مفسران قدیم و متأخر را برای وضوح بیشتر مطلب نقل کنیم. دو نظر از قدیمی ترین مفسران و دو نظر هم از مفسران متأخر شیعه و سنی که بخوبی با مبانی غربیها و اشکالات آنها آشنا بوده اند می آوریم و طبعاً مفسران میانی هم همین نظر را داشته اند.
در تفسیر علی بن ابراهیم قمی ذیل آیه شریفه آمده است : "و ذلك إن نشزت المرأة عن فراش زوجها قال زوجها اتقي الله و ارجعي إلى فراشك فهذه الموعظة، فإن أطاعته فسبيل ذلك و إلا سبها و هو الهجر فإن رجعت إلى فراشها فذلك و إلا ضربها ضربا غير مبرح". (منظور از غیر مبرح با تشدید و کسر راء زدنی است که به جرح و کسر منجر نشود).
در تفسیر تبیان شیخ طوسی آمده است : "و أما الضرب فانه غير مبرح بلا خلاف. قال أبو جعفر (ع): هو بالسواك".
مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر المیزان چنین آورده است : "و الأمور الثلاثة أعني ما يدل عليه قوله: «فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ» و إن ذكرت معا و عطف بعضها على بعض بالواو فهي أمور مترتبة تدريجية: فالموعظة، فإن لم تنجح فالهجرة، فإن لم تنفع فالضرب، و يدل على كون المراد بها التدرج فيها أنها بحسب الطبع وسائل للزجر مختلفة آخذة من الضعف إلى الشدة بحسب الترتيب المأخوذ في الكلام، فالترتيب مفهوم من السياق دون الواو".
شیخ محمد جواد مغنیه لبنانی از نویسندگان معروف در ‏‏تفسیر کاشف می گوید : "و أباح للزوج إذا تمردت عليه زوجته من غير حق ان يعظها، فإن هي قبلت، و الا هجرها في الفراش فان هي قبلت و إلا ضربها ضربا خفيفا للزجر و التأديب، لا للتشفي و الانتقام .. هذا الى ان الأمر بالوعظ، ثم بالهجر، ثم بالضرب هو أمر للاباحة و الترخيص، لا للوجوب و الإلزام، فقد اتفق الفقهاء جميعا على ان ترك الضرب أولى، و ان الذي يصبر على أذى الزوجة و لا يضربها خير و أفضل عند اللّه ممن يضربها، كما اتفقوا على انه كلما حصل الغرض بالطريق الأخف وجب الاكتفاء به، و حرم الأشد".
او از آیه همان معنی زدن را فهمیده اما اضافه کرده که این کار واجب نیست و می تواند راه های سهل تر را پیش بگیرد. همانگونه که میدانیم شیوه اخلاقی قرآن در مورد مجازات ها و تنبیهات عفو و بخشش است. چنانکه در آیه قصاص با اینکه آنرا حق انسان قرار داده می فرماید: "... فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخيهِ شَيْ‏ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ ذلِكَ تَخْفيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدى‏ بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَليمٌ. سوره بقره: آیه (178).
سید قطب متفکر معروف مصری در تفسیر فی ظلال القرآن می گوید: "«و اضربوهن» .. و استصحاب المعاني السابقة كلها و استصحاب الهدف من هذه الإجراءات كلها يمنع أن يكون هذا الضرب تعذيبا للانتقام و التشفي. و يمنع أن يكون إهانة للإذلال و التحقير. و يمنع أن يكون أيضا للقسر و الإرغام على معيشة لا ترضاها .. و يحدد أن يكون ضرب تأديب، مصحوب بعاطفة المؤدب المربي كما يزاوله الأب مع أبنائه و كما يزاوله المربي مع تلميذه".
این دو نویسنده که اسلام را مواجه با تهاجم افکار غربی می دیدند با محدو کردن مراد از «تنبیه بدنی» و «زدن» آیه شریفه را معنی کرده اند اما هرگز از معنی حقیقی «ضرب» دست بر نداشته و آنرا به معانی دیگر توجیه نکرده اند. بنا بر این مسأله روشن است و جای تردیدی باقی نمی ماند.
اما استحسانات ذهنی که مبتنی بر گرفتن ضرب به معنی اعراض می شود هرکدام نیز دارای اشکالاتی است که پس از بطلان این معنی پرداختن به نقد آنها ضرورتی ندارد.

نگاهی دیگر
دقت نظر در آیه شریفه ما را به نگاهی دیگر نیز رهنمون می شود که می تواند متجددین روشنفکر و غربی ها را نیز مجاب کند و آن بررسی واژه «نشوز» است. «نشز» در لغت بمعنی قسمت مرتفع زمین و جمع آن «نشوز» است. و در ارتیاط با همین معنی در باره نشوز زن بکار رفته است و مراد از آن سر بلند کردن زن و طغیان او در برابر شوهر است. در تاج العروس زبیدی چنین آمده است : " ومن المجاز : نشزت المرأة بزوجها ، وعلى وزجها : تنشز وتنشز نشوزا ، وهي ناشز : استعصت على زوجها وارتفعت عليه وأبغضته ، وخرجت عن طاعته ، وفركته". ( فرکت المرأة زوجها بالکسر، ای أبغضها). "ونشز بعلها عليها ينشز نشوزا : ضربها وجفاها وأضر بها ، قال الله تعالى : ( وإن امرأة خافت من بعلها نشوزا أو إعراضا )". (سوره نساء : آیه 34)
در صحاح جوهری آمده است : "ونشزت المرأة تنشز وتنشز نشوزا ، إذا استعصت على بعلها وأبغضته . ونشز بعلها عليها ، إذا ضربها وجفاها . ومنه قوله تعالى : { وإن امرأة خافت من بعلها نشوزا }". (سوره نساء : آیه 128)
در دیگر لغتنامه ها نیز این مشابه همین عبارات آمده است و به تفاوت مذکور بین نشوز زن نسبت به شوهر و عکس آن تصریح شده است. در واقع در نشوز مرد نسبت به زن «زدن» لحاظ نشده است که این معنای لطیفی است که از جمع بین دو آیه 34 و 128 سوره نساء استفاده می شود.
نکته دیگری که بر حسب نظر برخی از لغویین از واژه «نشوز» استفاده می شود عبارت است از اکراه زن نسبت به شوهر خود یعنی از او نفرت پیدا کردن. در تاج العروس در ادامه جمله ای که نقل کردیم آمده است: " وقد تكرر ذكر النشوز في القرآن والأحاديث ، وهو أن يكون بين الزوجين ، قال أبو إسحاق : وهو كراهة كل واحد منهما صاحبه ، وسوء عشرته له".
در کتب فقهی هم علما در باره نشوز بمعنی کراهت و تنفر زن از شوهر را بطور مبسوط بحث کرده اند و آنرا شرط طلاق خلع قرار داده اند.
بنا براین طغیان و نافرمانی زن از شوهر و تنفر و بیزاری از او مرحله خطرناکی از زندگی زناشوئی است که به آسانی منجر به انحراف او و احیاناً ار تباطات نامشروع زن با مردان اجنبی خواهد شد. این نکته دقیق را راغب اصفهانی لغوی و مفسر معروف در مفردات خود آورده چنین می گوید: " (واللاتی تخافون نشوزهن) و نشوز المرأة بغضها لزوجها و رفع نفسها عن طاعته و عینها عنه الی غیره ، و بهذا النظر قال الشاعر : اذا جلست عند الامام کأنها تری رفقة من ساعة تستحیلها". در این عبارت تصریح شده که در معنی نشوز چشم زن به دنبال مرد دیگری غیر از شوهر رفتن نیز لحاظ شده است که این عملی ناپسند و غیر قابل ترحم است.
پس در حقیقت از آیه شریفه 34 سوره نساء چنین استفاده می شود که زنی که خوف آن می رود که دچار چنین حالاتی شود باید مراحل سه گانه نصیحت،جدائی در بستر و تنبیه بدنی، یکی پس از دیگری در باره او اعمال شود. بدیهی است کار چنین زنی بهیچ وجه قابل دفاع نخواهد بود و حتی غربی ها هم این را نمی پسندند. همانگونه که می دانیم در غرب هم در عین آزادی های جنسی و بی بند و باری که شایع است اینگونه خیانت ها قابل قبول نیستند و مجازات های سنگینی را در پی دارند.
حال اگر اشکال شود چرا نشوز مرد در برابر زن و دلبستگی او به زن دیگر چنین مجازاتی را ندارد که در آیه 128 سوره نساء تنها پیشنهاد اصلاح بین آنها مطرح شده است؟ آیه چنین است: "وَ إِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا فَلَا جُنَاحَ عَلَيهْمَا أَن يُصْلِحَا بَيْنهَمَا صُلْحًا وَ الصُّلْحُ خَيرْ وَ أُحْضرِتِ الْأَنفُسُ الشُّحَّ وَ إِن تُحْسِنُواْ وَ تَتَّقُواْ فَإِنَّ اللَّهَ كاَنَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا" سوره نساء : آیه (128).
پاسخ چنین است که چون مرد مجاز به انتخاب چهار همسر است این حکم در باره او با آن شدت جاری نیست. اما در عین حال چنانکه از سیاق این آیه و آیه بعد استفاده می شود مرد هم حق ندارد چشم چرانی کند و بدون رعایت عدالت، قانون و حقوق همسر خود به دنبال هوسرانی برود. " فَلَا تَمِيلُواْ كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوهَا كَالْمُعَلَّقَةِ " سوره نساء: آیه (129).
بنا بر این از مجموع این مطالب استفاده می شود که در صورت خوف شوهر از هوسرانی همسرش حق تنبیه بدنی او را در صورتی که موعظه و جدائی در بستر کارساز نشد دارد. در عین حال نباید غفلت کرد که این دستور و حکم یک دستور الزامی و واجب نیست و شوهر می تواند مماشات کند و در صورت وقوع هرگونه اتفاق ناپسند یا نامشروعی از سوی زن او را طلاق دهد. دستور اسلام در این مورد صریح و روشن است : " فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْريحٌ بِإِحْسان‏" سوره بقره: آیه (229).
و الحمد لله رب العالمین

نوشته شده توسط محمد باقر انصاری  | لینک ثابت |